مسجدی بود که فقط سالن بود با دستشویی هایی در عهد بدویت خسی در میقات مرحوم جلال.
اقای مهاجر با همکلاسی اش و اقای تجارتی با هم دانشکده ایش.
آن شخصیت جالب که اعتماد به نفسش را پسندیدم آقای هادی فتحی مقدم بود که با ابلاغی به عنوان نماینده تام الاختیار در راه اندازی کتابخانه مرکزی از طرف رئیس دانشگاه به مامعرفی شده و در ابتدا با خواهش و بعد بازور ما را به محلی کشاند که به هیچ وجه هویت کتابخانه مرکزی نداشت یعنی کتابخانه پزشکی به سرپرستی جناب آقای دارابی.